«اسکیزوفرنی» یا «روانگسیختگی» یکی از رایجترین و پیچیدهترین اختلالات روانی است. «اسکیزو» به عنوان «شکافته شدن» یا «فقدان یکپارچگی» و «فرن» به معنی «روان» است. واژه اسکیزوفرنی برای اولین بار به عنوان فقدان یکپارچگی یا شکافته شدن روان توسط بلولر در سال 1911 میلادی ابداع شد. وی مخالف آن بود که اسکیزوفرنی، یک بیماری مغزی است.
اسکیزوفرنی قبل از بلولر در سال 1852 توسط بندیکت مورل به عنوان «جنون زودرس» و یک بیماری شناخته شده بود. در سال 1896، وامیل کراپلین برای اولینبار آن را به عنوان یک سندرم بالینی تعریف کرد و بیماری «زوال عقل و جنون جوانی» نامید که با معیوب شدن تواناییهای ذهنی و شناختی فرد قبل از بلوغ همراه است.
امروزه از اسکیزوفرنی بهعنوان یک بیماری مغزی نام برده میشود که با اختلالات شناختی و هیجانی آشکار همراه است. از این رو، شاید دیگر واژه اسکیزوفرنی نام چندان مناسبی برای این بیماری نباشد و بهتر باشد آن را اختلال یا بیماری «گسست شناختی رفتاری زودرس» نامید.
اسکیزوفرنی اختلال تفکر و ادراک است و در مرحله اول به تفکر و ادراک که مهمترین عملکردهای شناختی بهشمار میرود، آسیب میزند و در پی آن با اختلالات خلقی، عاطفی، هیجانی و حرکتی همراه میشود. در واقع وجه مشترک همه این آسیبها در عملکرد سیستمهای دوپامین، سروتونین و پیشپیشانی است که در این بیماری دخالت دارند؛ اختلال در «حافظه کاری» که به عنوان «قلب تپنده سیستم شناختی» بهشمار میرود، مهمترین آسیب ناشی از این بیماری است.
برای هر عملکرد شناختی به خصوص تفکر، قضاوت و تصمیمگیری مورد نیاز است و به همین دلیل است که اختلال در این عملکردهای شناختی مهم یکی از آشکارترین نشانههای این بیماری بهشمار میرود.
علائم
اسکیزوفرنی علائم متنوعی دارد که مهمترین آنها هذیانگویی، توهم شنیداری، افکار و باورهای جنونآمیز، اختلال در تکلم و آشفتگی در تفکر است و در این بین مهمتر از همه، اختلال در عملکردهای اجتماعی یا شغلی است که بهطور قابل ملاحظهای مشهود است.
در حوزه فکر که مهمترین حوزه درگیر در این بیماری است، هم محتوای تفکر و هم حالت تفکر آسیب میبیند و ادراک عاطفه، درک بیشتر، انگیزش رفتار و عملکردهای بین فردی دچار اختلال میشود. در واقع افرادی که دچار اسکیزوفرنی میشوند، یگانگی بین افکار و احساسات وجود ندارد و ارتباط آنها با واقعیت قطع میشود.
یکی از ویژگیهای اسکیزوفرنی این است که ارتباط بیمار با دنیای واقعی قطع میشود و دنیایی را میبیند که خارج از واقعیت است و میتواند ساخته ذهن خود بیمار باشد؛ این حالت در تستی با نام «تست واقعیت» قابل تشخیص است.
مشخصه اصلی اسکیزوفرنی اختلال در تفکر است که هسته اصلی آن ناتوانی در کنار گذاشتن محرکهای غیرمرتبط بهشمار میرود؛ این بیماری معمولا ترس بدفهمی و محکومسازی را در بیمار برمیانگیزد و ضربه شدیدی به عواطف او وارد میکند؛ این اختلال ذهن را از معنا دادن به روابط و همخوانی بین افکار و هیجان، خالی و مغز را از ادراکهای تحریف شده، اندیشههای غلط و مفاهیم غیراخلاقی پر میکند.
شیوع
اسکیزوفرنی بهطور متوسط حدود سه تا هفت دهم درصد در جوامع مختلف شایع است، اما شیوع آن در نژادها و گونههای مختلف تا حدودی تفاوت دارد؛ در آمریکا در سال حدود 2 میلیون نفر دچار این بیماری میشوند و یک تا یکونیم درصد جمعیت در این کشور مبتلا به این بیماری هستند. بر این اساس، میتوان گفت که بین سهدهم تا یکونیم درصد میزان شیوع این بیماری در جهان متفاوت است.
شیوع این بیماری در زنان و مردان یکسان است و در مردان در سن پایینتر بروز میکند. شروع بیماری از دوران نوجوانی یا جوانی است؛ شایعترین سن شیوع بیماری 16 تا 25 سالگی است و کمتر از 10 سالگی یا بعد از 40 سالگی بهطور نادر اتفاق میافتد.
عوامل
دو عامل ژنتیک و محیط در بروز این بیماری دخیل است. برمبنای یافتههای علوم اعصابشناختی، افزایش بیش از حد سیستم دوپامینی در ناحیه پیشپیشانی مغز، عامل بروز این بیماری است که از مغز میانی شروع میشود و در ناحیه پیشپیشانی انتشار مییابد؛ اگر فعالیت این سیستم دوپامینی افزایش یابد، منجر به بروز اسکیزوفرنی میشود. در واقع اسکیزوفرنی یک بیماری مغزی مربوط به بیشتر ناحیه پیشپیشانی است و آسیب دیدن این منطقه که نقش بسیار مهمی در کنترل رفتار و عملکردهای اجرایی شناختی افراد دارد، عامل اصلی بروز این بیماری مغزی و شناختی است.
از نظر ژنتیکی معمولا افرادی به این بیماری مبتلا میشوند که یک نفر از اعضای خانواده آنها مبتلا بوده است. درخصوص عوامل محیطی، تاثیر محیط بر ژنتیک (اپیژنتیک) مطرح است؛ افراد مسلما باید از لحاظ ژنتیکی مستعد ابتلا به این بیماری باشند، یعنی ژنهای مربوطه را داشته باشند.
همه موجودات ژنهای زیادی دارند که الزاما به بروز بیماریها منجر نمیشوند و تاثیر محیط بر ژنتیک، عامل اصلی بروز علائم این بیماری است. همچنین از لحاظ محیطی عوامل زیادی هستند که روی بیان ژنهای مربوط به این بیماری و موارد مشابه تاثیر میگذارند و بروز آنها را افزایش میدهند. عوامل محافظتی مانند ارتباطات خانوادگی قوی، پشتیبانی عاطفی و ذخیره شناختی قوی میتوانند تا حدودی نقش موثری در پیشگیری از این بیماری داشته باشند
درمان
مهمترین روش درمان این بیماری، دارودرمانی است و داروهای ضد دوپامین و مهارکننده سروتونین نیز در درمان این بیماری موثر هستند.
علاوه بر درمان دارویی، گاهی نیاز به درمانهای تحریک مغزی است که به نسبت درمانهای قویتری هستند که در فاز حاد بیماری و در حالتهای توهم و هذیانهای شدید میتوان از آنها استفاده کرد.
شیوه سنتی درمانهای تحریک مغزی، الکتروشوک مغزی است که تاثیرات خوبی داشته و دارد، اما چندان خوشایند بیماران نیست و کمتر از آن استفاده میشود.
امروزه روشهای جدید تحریک مغزی از جمله «تحریک الکتریکی و مغناطیسی مغز» وجود دارد که میتواند در کنترل بیماری بهویژه در کنترل توهمات شنیداری بیماران که یکی از مهمترین علائم مشکلساز است، نقش داشته باشد.
«توانبخشی شناختی» نیز از دیگر روشهای درمان این بیماری است؛ از آنجا که عملکردهای شناختی به ویژه حافظه کاری در این بیماری دچار اختلال میشود از طریق برنامههای توانبخشی با ابزارهای قلم کاغذی یا کامپیوتری میتوان برای بهبود حافظه کاری، ادراک، قضاوت، تصمیم گیری و تفکر استفاده کرد.